dantasdzainer

Cristina Dantas Dantas থেকে Bajrang Nagar, Nashik, Maharashtra 422007, India থেকে Bajrang Nagar, Nashik, Maharashtra 422007, India

পাঠক Cristina Dantas Dantas থেকে Bajrang Nagar, Nashik, Maharashtra 422007, India

Cristina Dantas Dantas থেকে Bajrang Nagar, Nashik, Maharashtra 422007, India

dantasdzainer

I love this series! I can't get enough of this world. I love the twists and turns Chess finds herself in. It's so intense. And Terrible...what an incredible man...definitely can't get enough of him. I have to start the next book now. I have to know what happens!

dantasdzainer

I thought the premise of this book sounded interesting: Happiness often comes not in the way one might expect or look for, but perhaps totally unexpected, as if by "accident." Other than that and the bent of the major character to go forward and believe the best in a hard situation, I cannot recommend the book; it has too many uses of bad language and sexual situations that mar the content. The characters would not have been less "developed" to have left out the expletives or specifics.

dantasdzainer

عنوان: شهر شب، شهر صبح؛ شاعر: نیما یوشیج؛ تهران، مروارید؛ 1355؛ در 96 ص؛ چاپ پنجم 1362؛ چاپ دیگر: تهران، فیروزه، 1377، چاپهای دیگر: شابک: 9646542034؛ شابک: 9789646542037؛ موضوع: شعر شاعران نوپرداز ایرانی قرن 20 م روی بندرگاه روی بندرگاه آسمان یکریزمیبارد؛ روی بندرگاه؛ روی دنده های آویزان یک بام سفالین درکنار راه؛ روی«آئیش»ها که «شاخک» خوشه اش را میدواند؛ روی نوغانخانه، روی پل، که در سرتاسرش امشب؛ مثل اینکه ضرب میگیرند، یا آن جا کسی غمناک میخواند. همچنین برروی بالاخانه ی من (مرد ماهیگیر مسکینی که او را میشناسی؛ خالی افتاده ست، اما خانه ی همسایه ی من دیرگاهی ست؛ ای رفیق من، که از این بندر دلتنگ، روی حرف من با توست؛ و عروق زخمدار من از این حرفم که با تو در میان میآید از درد درون خالی ست؛ و درون دردناک من ز دیگرگونه زخم من میاید پر!؛ هیچ آوایی نمیآید از آن مردی که در پنجره هر روز؛ چشم در راه شبی، مانند امشب بود بارانی؛ وه! چه سنگین است […]؛