Carl Hattley Hattley থেকে Shotogorka, Arkhangelskaya oblast', রাশিয়া, 164657
جن نامه تمام شد. علیرغم این که نمیخواستم تمامش کنم. به عشقبازی میمانست. تا مدتها هیچ جرات نمیکردم کتاب را باز کنم. گلشیری برایم یک جور دیگریست. خاطراتی را در خود دارد که مال من نیست، یادآور صحنههایی است که در واقع شاهدش نبودهام. کوچه پس کوچههای اصفهان و سایههای لرزان آدمها که زیر نور مهتاب میافتند کف کوچه و خیابانها. صداهایی که پچپچ میکنند و میخندند و آه میکشند، اتفاقاتی که شاید هیچ نیوفتاده باشند. شاید خوابشان را دیدهام. مثل آن شب که خواب گلشیری را دیدم که به سمت راه پلهها اشاره میکرد و میگفت از آن طرف است. داشت راه را نشانم میداد. گیر افتاده بودم توی راهروهای یک ساختمان قدیمی و نیمه تاریک. و او با یک نفر دیگر نشسته بود روی جایی مثل تخت. از آن تختها که رویش فرش پهن میکنند و گوشهی حیاط میگذارند. مرا که دید بیآنکه بپرسد چه میکنم با نگاهش اشارهای کرد و راه را نشانم داد.ادامه: http://ketabdarkhaneh.blogfa.com/post...